نهجالبلاغه نگاه فراگیری درباره حقوق شهروندی ارائه میدهد که نه از روی عاطفه، که از قوه عقل بهره میگیرد و تنوع را رسمیت میبخشد. سرانجام، جامعه مورد نظر امام علی(ع) انسجام یافته، به همبستگی میرسد.
اشاره: نهجالبلاغه در بخشهایی مفهوم حق را مورد توجه قرار داده است. این مفهوم، آنگاه اهمیت مییابد که با تاکید بر عملی شدن از جانب امام علی(ع) روبرو میشود. حاکمیت سیاسی حضرت بستر مناسبی برای درک آن بخش از سخنان ایشان فراهم آورد که دخالت سیاسی را برای کسب قدرت محقق کرده و توجیهپذیر میسازد. شهروندی از جمله مفاهیمی است که در صورت تحقق، اخلاق ویژهای را به ارمغان میآورد و به اصلاح جامعه کمک میکند. این مفهوم به خصوص از حیث اهمیت انسان و رعایت اصل تساوی مورد توجه قرار میگیرد و شامل دو طیف موافقان و مخالفان میشود. رابطه متقابل اجتماعی که از لوازم شهروندی است، با اعتلای حق در جامعه تبلور مییابد. اگر مفاهیم مذاکور که در نهجالبلاغه مطرح شدهاند، گرایش به برقراری حقوق انسان به عنوان شهروند دارند، در مغرب زمین پس از گذشت یک هزاره و با افت و خیزهای فراوان به تازگی مطرح شدهاند.
نهجالبلاغه نگاه فراگیری درباره حقوق شهروندی ارائه میدهد که نه از روی عاطفه، که از قوه عقل بهره میگیرد و تنوع را رسمیت میبخشد. سرانجام، جامعه مورد نظر امام علی(ع) انسجام یافته، به همبستگی میرسد. این نوشتار پیشتر در «فصلنامه النهج» (ش29) به چاپ رسیده است.
به موازات اهمیت فزاینده زندگی مدنی، موضوع حقوق انسانی برجستگی یافته است. زندگی شهری مستلزم روابط کثیری از سوی فرد بوده و با جوامع گذشته و زندگی روستایی تفاوت اساسی دارد. لازمه استقرار آسایش، رفاه و توسعه در زندگی شهری، وقوف به بنیانهای روابط اجتماعی است. تا ضمن آشنایی با شیوه حیات مدنی، لوازم آن را به دست آورد و با به کارگیری آنها، راه رشد، توسعه و پرورش قابلیتهای فردی را هموار کرد. مفاهیم اخلاقی، همواره مورد توجه محققان روابط اجتماعی است و بدیهی است که فرایند مشارکت در زندگی شهری مسیر تعریف شدهای را طی میکند تا سرانجام استقرار یابد و روابط افراد با یکدیگر را تنظیم نماید.
نهجالبلاغه به عنوان یک متن دینی، حاوی پیامهایی است که در تحقق شرایط جامعه مبتنی بر اصول زندگی مدنی تاثیرگذار است و میتوان با ملاحظه برخی از بخشهای آن، به مضامینی دست یافت که پاسخگوی فرضیه ما درباره جایگاه حق فردی در زندگی جمعی باشد. در صورت تحقق این فرض، ادعای استفاده از نهجالبلاغه به عنوان منبع معتبر در زمینه حقوق عمومی و نیز حق شهروندی محقق میشود.
حقوق عمومی و ارتباط شهروندان با ساختار قدرت در نهجالبلاغه به گونهای نمود دارد که به جرأت میتوان ادعا کرد هیچ یک از منابع اسلامی تا این حد از غنا به این موضوع نپرداختهاند. با دقت در مضامین این کتاب، این نکته مستفاد میگردد که جمع بین اخلاق و حکومت امری ناممکن نیست. باید اذعان کرد که حقوق عمومی در منظر امام علی(ع) از اقبال و اهمیت زیادی برخوردار است، از این روی در نهجالبلاغه، رابطه بین فرد و حکومت گسترش یافته و بدینترتیب، مفاهیم زیادی مثل فرد، دولت، شهروند، اخلاق، جامعه، و... با هم ارتباط مییابند.
این مقاله در صدد است تا با استفاده از روش اسنادی و تتبع نظری، برخی مفاهیم حقوق عمومی را در متن نهجالبلاغه مورد بررسی قرار دهد و در این مسیر از یافتههای جدید نیز درباره مفاهیم مربوطه بهره گیرد. یادآور میشود که منبع اصلی محققان، کتاب نهجالبلاغه بوده و در مورد حقوق شهروندی و مطالب پیرامونی از سایر منابع نیز استفاده شده است.
مطاوی نهجالبلاغه که بیشتر در دوره خلافت امیرالمومنین(ع) ایراد شدهاند، دارای صبغه سیاسیاند. در عین حال، این کتاب دارای مطالب اخلاقی نیز هست که با رویکردی دینی اظهار میشوند. بنابراین خواننده این اثر میتواند سیاست و اخلاق را یکجا ملاحظه کند و جوانب آن را مشاهده نماید و این البته موضوع قابل توجهی است؛ زیرا در دنیای امروز که با تجربه لیبرالیسم و سرمایهداری، به تازگی مفاهیمی نظیر شهروندی، تامین اجتماعی و همبستگی مطرح شدهاند، مراجعه به کتاب نهجالبلاغه و محتوای کلام امام(ع) در این باره امری جالب توجه خواهد بود.
حاکمیت امام علی(ع)
دوران حاکمیت سیاسی امیرالمومنین(ع) پس از بروز مشکلاتی واقع شد و حضرت علی ضمن بیان مسائل پیشآمده، مواضعی را مطرح میکنند که دیدگاهشان را درباره شماری از مفاهیم اجتماعی و حقوقی نشان میدهد، در خطبه سوم نهجالبلاغه، دوران حاکمیت خلیفهای را با عبارت «حوزه خشنا» مطرح میکند و میفرماید: او خلافت را در حوزهای از خشونت قرار داد که نزدیک شدن به آن میسر نبود؛ به گونهای که کلماتش خشن و لغزش و خطا در آن زیاد بود؛ بنابراین مرتب عذرخواهی میکرد: «فصیرها فی حوزه خشناء، یغلظ کلمها، و یخشن مسها، و یکثر العثار فیها، و الاعتذار منها.» (نهجالبلاغه، خطبه 3) آنچه از این عبارات به دست میآید، همانا یادآوری خشونت در آن دوران است.
در این میان، هدف امیرالمومنین سازگار ساختن اخلاق و عدالت بود تا ارزشهای اسلامی را حیا کند. از این روی، گرچه کسانی کوشیدند حکومت ایشان را ناموفق جلوه بدهند، اما میتوان با اطمینان اظهار داشت که ایشان در هدف خود موفق بودند، آنگونه که دوران حکومت حضرت سرمشقی ارائه میدهد که در آن قدرت با حفظ ارزشها همراه میشود و بدینترتیب، ایشان بر رعایت حقوق همگانی پافشاری میورزید. امام علی(ع) در دوران حکومت خود با مشکلاتی روبرو بود که در دوران پیامبر اکرم(ص) وجود نداشت. مخالفت کسانی که میتوان آنان را گروه مخالفان مسلح نامید. آنان حضرت را متهم بر تخطی از قانون میکردند و مبنای نظری سخنشان نیز آیه شریفه: «ان الحکم الا لله» بود.
امیرالمومنین(ع) معتقد بود تفاوتی مهم و اساسی بین معاویه و خوارج وجود دارد: یکی راه باطل میپوید و از ابتدا قصد سرنگونی و برچیدن نظام اسلامی را در سر دارد، اما دیگری در پی حق است، گرچه به باطل میگراید. خوارج حق را میخواستند؛ ولی در این وادی به بیراهه رفتند. اشکال امیرالمومنین(ع) به آنها اقدام به مبارزه مسلحانه با حکومت بود. حضرت خطاب به خوارج فرمود: شما مجاز به انجام هرکاری هستید، هر اعتراضی بگویید، هر ایرادی بگیرید، هر نقدی را ابراز کنید، شعار بدهید، سخنرانی کنید، بخشنامه صادر کنید؛ اما سلاح در دست نگیرید؛ زیرا به زعم حضرت، نظم جامعه با برداشتن سلاح بر هم میخورد. در حقیقت، این برای ما سندی بسیار مهم و بیانگر عدالت علوی است. طبق این بیان اگر آنها سلاح در دست نگیرید و نظم جامعه را رعایت کنند، مختارند که هر انتقادی را بر زبان آورند و امام به عنوان حاکم، حتی حقوق آنها را از بیتالمال قطع نمیکند.
در منظر امیرالمومنین(ع) برداشتن سلاح و برهم زدن نظم جامعه جرم است. اما این امر با اعتراض و انتقاد تفاوت دارد، بنابراین توجه به حقوق فردی در جامعه اسلامی از موضوعات برجستهای است که حضرت در حساسترین زمان که مخالفت با ایشان اوج گرفته بود، مورد توجه قرار میدهد. در منطق امام جامعه اسلامی به همه شهروندان تعلق دارد و همگان از حقوق یکسان برخوردارند، تا زمانی که دست به سلاح نبرند.
عدهای تصور میکنند که خوارج هرج و مرج طلب بودند. گرچه بعدها در میان آنها عدهای هرج و مرج طلب پیدا شدند، اما باید گفت که مبنای نظری آنها و ایرادشان، یک ایراد حقوقی بود که کمتر مورد مداقه و تحقیق موشکافانه قرار گرفته است. گرچه حضرت پاسخی قاطع و بیّن بیان فرمودند که در نهجالبلاغه آمده است. آنها معتقد بودند که امام علی(ع) منتخب مردم بوده و خداوند نیز حق حاکمیت را به مردم داده است و آنان با حضرت بیعت کرده بودند، بنابراین امام حق انتخاب حکم نداشت و اگر حضرت دعوای رقابت داشت، باز باید به همهپرسی و آرای عمومی رجوع میکرد و به جای حکمین، کار را به مردم واگذار میکرد. خوارج به اشتباه میپنداشتند انتخاب حکم برای انتخاب خلیفه بود. لذا امام در گزارشی به اهالی شهرها اختلاف خود با معاویه را در جنگ صفین، تشریح کرده، میفرماید: «و کان بدء امرنا انا التقینا والقوم من اهل الشام. والظاهر ان ربنا واحد، و نبینا واحد، و دعوتنا فیالاسلام واحده، ولا نستزیدهم فیالایمان بالله و التصدیق لرسوله و لایستزیدوننا و الامر واحد الا ما اختلفنا فیه من دم عثمان، و نخن منه براء: آغاز کار ما چنین بود که ما و اهل شام رویاروی یکدیگر قرار گرفتیم. ظاهر امر نشان میداد که خدا و پیامبرمان یکی است و هر دو مسلمانیم و اسلام را میخواهیم و هیچ کداممان از دیگری نمیخواهد که در ایمان به خدا و تصدیق به پیامبرش بیفزاییم، و در تمام امور یکسان و متفقیم، جز آنچه مربوط به خونخواهی عثمان است که ما را به آن متهم کردهاند، در حالی که ما از آن مبرا هستیم.» (نهجالبلاغه، نامه 58)
پاسخ امیرالمومنین(ع) این است که تعیین حکمین، در مقام کارشناس حقوقی و برای داوری بود، تا مشخص شود چه کسی متخلف است؛ اما با نیرنگ عمروعاص موضوع حکمیت به انحراف کشیده شد. به همین دلیل امام با وقوف به ناآگاهی خوارج فرمود: «لا تقتلوا الخوارج بعدی، فلیس من طلبالحق فاخطاه، کمن طلبالباطل فادرکه: پس از من خوارج را مکشید، زیرا اگر کسی که برای طلب حق در آید و راه خدا بپیماید، همانند آن کسی نیست که باطل را بطلبد و آن را بیابد.» (همان، خطبه 61)
حضرت در جنگ نهروان، با خوارج به دفعات به مذاکره و گفتوگو پرداخت و از آنها خواست که سلاح به دست نگیرند و وارد جنگ نشوند و آرامش را حفظ کنند. امام راه هرگونه نقد، گفتوگو و اعتراض را برای آنان باز میگذارند. اما وقتی خوارج سلاح در دست گرفتند و اقدام نظامی صورت دادند، حضرت اجتماع آنها را از بین برد و توان نظامیشان را درهم شکست. اما آنها را دنبال نکرد و اسیر ننمود و با آنها همچون کفار رفتار نکرد. به محض آنکه آنها فرار کردند، حضرت نیز از جنگ دست کشید و اموال کشتگان نیز به فرزندانشان رسید.
با استناد به نهجالبلاغه، اگر عدهای شورش کنند و به اعتراض بپردازند و در دفاع مشروع به دست مسلمانان کشته شوند،دولت به جز سلاح جنگی، سایر اموال آنها را مصادره نمیکند و باقیمانده اموال نیز از آن فرزندان آنها خواهد بود. در حالی که اگر مسلمانان با کفار جنگ کنند، در صورت پیروزی اموال کفار غنیمت برده میشود. از این روی میتوان گفت یک منبع برای نهادینه کردن نظری نظام حقوق عمومی اسلامی، کتاب نهجالبلاغه است به گونهای میتوان حقوق عمومی را بر اساس آن تبیین کرد. در این زمینه توجه به حقوق شهروندی از اهم مباحث است.
بر اساس نهجالبلاغه میتوان این برداشت را مطرح کرد که حقوق انسانی در هر زمان محترم شمرده شده و محافظت از آن مفروض است. در پناه حاکمیت اسلامی جان و اموال مردم محترم شمرده میشود و حاکمیت خود را موظف به ملاحظه این امر مهم میداند. تمام افراد جامعه از حق حیات برخوردارند و اموالشان نیز مصون از تعرض باقی میماند. در دیدگاه امیرالمومنین (ع) رعایت حقوق مردم و حکومت توأمان مورد توجه است و نمیتوان فقط بر یکی از آن دو تأکید نمود. در بخشی از خطبه 207 نهجالبلاغه وقتی که حضرت درباره حقوق حاکم و مردم سخن میگوید، میفرماید: «و لو کان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه لکان ذلک خالصاً لله سبحانه دون خلقه، لقدرته علی عباده، و لعدله فی کل ما جرت علیه صروف قضائه. و لکنه جعل حقه علی العباد ان یطیعوه، و جعل جزاءهم علیه مضاعفة الثواب تفضلا منه و توسعا بما هو من المزید اهله: اگر تصور شود برای کسی حق یکسویه بدون مسئولیت باشد این ویژه خداست ـ نه آفریدگان ـ که آمیزه قدرت و عدالت است و حوادث روزگار، و تلخ و شیرین زندگی، همه عدل و خیر است، و او قدرت لایتناهی و عدالت مطلق در نظام هستی است که بر همگان حق دارد و همه مدیون اویند.»
امام حقوق یکجانبه را تنها در مورد ذات باری صادق میداند که به واسطه اراده و قدرت بیبدیلش، از دایره بحث حقوق بشر خارج است؛ اما در مورد انسان حقوق متقابل مورد نظر است. بدین معنی که گستره مفهوم حق در بین انسانها حاکم است. در این خطبه نیاز انسانها به یکدیگر مورد تأکید قرار گرفته است و در این نیازمندی تفاوتی بین افراد بشری وجود ندارد. دلیل این یکسانی، همانا معیار حق است. امام به مردم سفارش میکند که در حقگویی و مشورت با ایشان کوتاهی نکنند. در این سخنان، توجه به حقوق مردم و تساوی افراد در برابر حق هویداست.
ریشههای حقوق شهروندی در دنیای جدید
جی.اچ.مارشال، از نظریهپردازان حقوق شهروندی در دنیای جدید، معتقد است فرایند شکلگیری حقوق که سرانجام به حق شهروندی منجر میشود، از حقوق مدنی آغاز گردیده، پس از دستیابی افراد به حقوق سیاسی، وارد مرحله دیگری میشود که عبارت از حقوق اجتماعی است. به طور خلاصه، حقوق مدنی معادل حق مالکیت؛ حقوق سیاسی معادل حق رأی یا انتخاب شدن و انتخاب کردن؛ و سرانجام حقوق اجتماعی معادل حق برخورداری از امکانات جامعه و احراز شرایط مساوی با دیگران در مقام استفاده از منابع جامعه است.
به دنبال این بحث، مارشال موضوع شهروندی را مطرح میکند و اظهار میدارد که به واسطه تساوی در حقوق، مفهوم شهروندی معنا مییابد. در این صورت میتوان از فرد یا حقوق فردی سخن گفت؛ به عبارت دیگر: در نظامهای دیکتاتوری که حق فرد در آن پایمال میشود، نمیتوان سخن از حقوق شهروندی به میان آورد. در این جوامع نظریات، عقاید و فرهنگهای مختلف یکسان تلقی نمیشوند. حقوق شهروندی آنگاه برجسته میشود که از یک سو دولت وجود داشته باشد و از دیگر سوی، افراد یا گروههایی در صحنه سیاسی حضور داشته باشند که در مقابل حرکتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به نقد و گفتوگو پردازند؛ به عنوان مثال میتوان جامعه شوروی را مصداق جامعهای دانست که دولت، گروهها را در خود جذب میکرد. این دو دسته میتوانستند به عنوان دو بازوی یک اندام مکمل یکدیگر باشند.
توجه به این نکته ضروری است که پدیده شهروندی، در معنای جدید، محصول شرایطی است که در یونان و روم و البته اروپای قرون میانه، وجود داشته است. در جامعه یونان و روم که البته شهروندی اعمال میشد، نابرابری موقعیت، بدون چون و چرا پذیرفته شده بود. در آن جوامع، موضوع بردهداری مقبول همگان و به عنوان اصل پذیرفته شده بود. بدین ترتیب، اصل شهروندی دربرگیرنده تمامی ساکنان شهر نبوده است. به عنوان مثال، در یونان زنان و بردگان از حق شهروندی محروم بودند (شهروندی، 1381، ص31). در روم، موقعیت شهروندی تغییر یافت و شکل گستردهتری به خود گرفت تا به ابزاری برای کنترل و آرامسازی اجتماعی تبدیل شود.
موضوع شهروندی در یونان، با مشارکت سیاسی ارتباط داشت و فضیلت مدنی، به رغم محدودیتهایش، میتوانست موجب افتخار باشد. موضوعی که در روم نادیده انگاشته میشد، تا در ازای آن جامعه را به آرامش رسانده و نظارت خود را بر آن اعمال نماید. در هر حال، باید اذعان نمود که در هر دو جامعه آتنی و رومی، شاهد وجود نخبگانی از مالکان و جنگجویان هستیم که بر فعالیت نیروی کاربرده نظارت میکردند.
شهروندی پدیدهای مستقل است که به ذات نمیتواند با دولت درهم آمیزد. زمانی که ایدة شهروندی با دخالت دولت همراه میشود، شرایطی به وجود میآورد که سعی در یکسانانگاری همگانی داشته و انتظار انجام اعمالی را دارد که عامه مردم باید به یک اندازه درباره آنها تلاش کنند. در این حالت مرزهای بین شهروندی و ملیت در هم میریزند و خطرهایی میآفرینند که فرانسه دوران روبسپیر نمونه آن است. در مورد فرانسه ملاحظه میشود که ایدة فرهنگی ملیت جنبة سیاسی به خود می گیرد. از این روی، ترور و فضیلت را با هم جمع می کند. منطقه روبسپیر این جمله معروف بود: «بدون فضیلت، ترور فاجعهآمیز است و بدون ترور، فضیلت بیقدرت است!» (شهروندی، پیشین، ص 51)
فرانسه در سالهای بعد از 1780 م، در جهت الغای سلطنت و استقرار جمهوری حرکت کرد، اما به واسطة وجود این تفکر مدتی به فساد گرایید و پس از قتلهای فراوان عاقبت شخص روبسپیر هم به اشد مجازات محکوم شد. جداسازی بین دو مفهوم ملت و شهروندی از اهمیت زیادی برخوردار است. ملت، یک پدیدة سیاسی و فرهنگی است که در صدد گردآوری همگان، تحت افکار و آرمانهای مشترک است، در حالی که موضوع شهروندی، تفاوتها را در نظر آورده، در صدد حضور مردم در عرصه مشارکت است. با وجود قومیتهای مختلف در عرصه جهانی هیچگاه نمیتوان از موقعیت تعدد اقوام صرف نظر کرد. به عبارت دیگر در تمامی کشورها اقوام متعدد خواهان حقوق برابر با سایرین هستند. این نکته نیز روشن است که حقوق برابر در مقابل تعهدات و مسئولیتها قرار دارد.
بنابراین فرهنگ و شهروندی تفکیک میشود؛ یعنی قبول تساوی حقوق افراد جامعه، موضوع تفکیکهای فرهنگی موجود را به حاشیه میبرد. در این زمینه میتوان از تفکیکهای قومی و مذهبی نام برد. امرتیا سن از موارد متعددی یاد میکند که در آنها، این قبیل تفکیکها برانگیزنده تضاد هویت است (هویت و خشونت، 1388، ص 131). این گونه تضادها قادرند زمینههای خشونت را در جامعه مهیا کنند. تضادهایی که میتوانند انتخاب دیگر شیوههای زندگی را برای اعضای جامعه دشوار کنند. در همین زمینه، وقتی از حق حاکمیت همگانی یا مردمسالاری سخن میگوییم، به هیچ وجه نظر به مفاهیم صرف غربی نداریم.
دراینجا به عنوان مثال میتوان به نشر مردمسالاری در آفریقای جنوبی اشاره کرد، نلسون ماندلا با پافشاری بر آن، سرانجام توانست ایده مردمسالاری را به سفیدپوستان، که خود را اروپایی میخواندند، تحمیل کند. همچنین میتوان بر موفقیت تحمیل دموکراسی در عراق توسط آمریکاییان تردید روا داشت (همان، ص 81 و 85). به این ترتیب، میتوان دید که اشاعه مردمسالاری تعلق به مغرب زمین ندارد و میتواند از هر جایی سرچشمه بگیرد و در عین حال، در مورد جامعهای خاص میتوان در مورد منشا بشردوستانه آن شک روا داشت (تاریخ قرن هیجدهم، 1364، ص 427).
حق شهروندی در نهج البلاغه
موضوع حقوق شهروندی را با نگاهی به موضوع حقوق عمومی و انواع آن، که از نهج البلاغه قابل استخراج است،آغاز میکنیم. این دسته از حقوق که از مهمترین موارد حقوق بشرند، عبارتند از: حق حیات، حق آزادی و مساوات.
حق حیات زیرمجموعه حقوق عمومی است که بیشتر در برابر قدرت دولتها به آن استناد میشود، گرچه در روابط خصوصی نیز قابل اجراست؛ یعنی هر کس باید به حیات دیگران احترام بگذارد. نهجالبلاغه در زمینة حق حیات، از ریختن خون به ناحق بر حذر میدارد.
امیرالمومنین در فرمان خود به مالک اشتر، او را موکداً به اجتناب از آن سفارش میکنند. به مصداق ملاحظه انواع احکام و قضاوتها درباره دیه، قصاص و غیره، قواعد حقوقی براساس احترام به حق حیات تنظیم شدهاند.حق آزادی، در تعریف حقوقی، به طور خلاصه نوعی استقلال و خودسامانی در زمینههای گوناگون زندگی است که از لحاظ رشد شخصیت انسان ضرورت داشته و در چارچوب مقررات و ممنوعیتهای الهی و عقلایی قرار میگیرد. از آنجا که حق آزادی در مناسبت با حکومت تعریف میشود، امیرالمومنین(ع) حاکمان را به سعه صدر فرامیخواند و عفو و بردباری را در زمانی که فرد قدرت مجازات دارد، پسندیده میداند. افزون بر این، امام در نهج البلاغه مردم را از اطاعت افرادی که به حسب بزرگی، نسب و نژاد خود افتخار می کنند بازمیدارد و از مردم میخواهد که با ایشان همچون سرکشان سخن نگویند و شنیدن حق را بر وی سنگین مشمارند.
موارد متعددی را در نهجالبلاغه میتوان برشمرد که حاکی از توجه به حق فردی در پرسش و سئوال است، با آنکه حضرت علی(ع) از سوابق سئوالکننده مطلع بوده و به آن اذعان دارد؛ اما حق فرد را در دریافت پاسخ محفوظ میدارد. این امر حاکی از سعه صدر حاکم بوده که لازمه حکومت است. در این موارد میتوان به خطبههای 19، 162 و 184 نهجالبلاغه رجوع کرد.واژه «عدل» در فرهنگ اسلامی گسترة معنا و کاربردی وسیع دارد و میتواند مفهوم مساوات را نیز دربرگیرد.
امیرالمومنین عدل را با معانی گوناگون تعریف میکند، به عنوان مثال، قویترین بنیان (غررالحکم، حدیث 1873)، میزان الهی (همان، ح: 3464)، بنیاد زندگی مردم (همان، ح: 1954)، زیبایی کار حکمرانان (همان)، پردة دولتها (همان، ح: 1873) و .. همچنین با نگاهی به فرامین حضرت در نهجالبلاغه، ملاحظه میشود که همگی آنها بدون توجه به ملیت، نژاد و صنف و... مردم صادر شدهاند؛ به عنوان مثال مساوات در بهرهمندی از بیتالمال، که در این مورد میتوان به فزونخواهی طلحه و زبیر از بیتالمال اشاره کرد(شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 173)
واژه «عدل» در فرهنگ اسلامی گسترة معنا و کاربردی وسیع دارد و میتواند مفهوم مساوات را نیز دربرگیرد. امیرالمومنین(ع) عدل را با معانی گوناگون تعریف میکند، به عنوان مثال، قویترین بنیان (غررالحکم، حدیث 1873)، میزان الهی (همان، ح: 3464)، بنیاد زندگی مردم (همان، ح: 1954)، زیبایی کار حکمرانان (همان)، پردة دولتها (همان، ح: 1873) و .. همچنین با نگاهی به فرامین حضرت در نهجالبلاغه، ملاحظه میشود که همگی آنها بدون توجه به ملیت، نژاد و صنف و... مردم صادر شدهاند؛ به عنوان مثال مساوات در بهرهمندی از بیتالمال، که در این مورد میتوان به فزونخواهی طلحه و زبیر از بیتالمال اشاره کرد(شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 173). در منظر حضرت حتی مصاحبت با رسولالله(ص) نیز موجب فزونخواهی از بیتالمال نمیشود. مثال دیگر مددجویی عقیل، برادر امیرالمومنین، و یا دو زن که یکی عرب و دیگری غیر عرب بودند و امام(ع) حق آنها را از بیتالمال به تساوی پرداخت کرد.
امیر مومنان، مساوات در برابر قانون را فراروی قرار میدهند، این موضوعی است که خوارج با کجفهمی و درک نادرست از آیات قرآن نظام حقوقی را تعریف کردند که اشخاص گناهکار در زمرة کافران قرار گرفته و از حقوق اجتماعی محروم میشدند. در نتیجه، حقوق شهروندان حکومت اسلامی از بین میرفت. امیرالمومنین(ع) در برابر این بیعدالتی ایستاد و سرانجام یک بنیان حقوقی تساویجویانه را استقرار بخشید. مساوات در رجوع به دادگاه صالح و رسیدگی عادلانه نیز از مصادیق دیگر تساوی شهروندان از منظرامیرالمومنین بود. براساس نامه 48 نهجالبلاغه، حضرت مطالبی را به برخی از والیان خود نوشتهاند که هشداری در جهت مایوس نشدن ناتوانان از عدالت قضایی است.
براساس نهجالبلاغه می توان این برداشت را مطرح ساخت که حقوق انسانی در هر زمان محترم شمرده شده و محافظت از آن مفروض است. در پناه حاکمیت اسلامی جان و اموال مردم محترم شمرده میشود و حاکمیت خود را موظف به ملاحظه این امر مهم میداند. تمام افراد جامعه، از جمله خوارج، از حق حیات برخوردارند و اموالشان نیز مصون از تعرض باقی میماند. از دیدگاه امام، رعایت حقوق مردم و رعایت حقوق حکومت توامان وجود دارند و نمیتوان فقط بر یکی از آن دو تاکید نمود.
در بخشی از خطبة 207 نهجالبلاغه وقتی که حضرت علی(ع) درباره حقوق حاکم و مردم سخن میگوید، میفرماید: «اگر کسی را بر دیگری حقی باشد که دیگری را بر او حقی نباشد، چنین حقی مختص خداوند سبحان است، و آفریدگانش را چنین حقی نیست، زیرا او قدرت و توانایی دارد و در هر چه قضا و قدر گوناگون او جاری گردد، عادل و دادگر است.»
پس از خداوند متعال که حضرت درباره او چنان سخن میگوید که گویا به واسطه قدرتش از دایره بحث مربوط به حقوق بشر خارج می شود؛ اما در مورد انسان، به طور کلی حقوق متقابل مورد نظر است؛ یعنی یک مفهوم در بین انسانها حاکم است و آن مفهوم حق است. جالب توجه آنکه در خطبه مذکور نیاز تمامی انسانها به یکدیگر مورد تاکید قرار گرفته است و در این نیازمندی تفاوتی بین آحاد جامعه لحاظ نشده است. دلیل این یکسانی همانا ملاک حق است. ایشان به مردم سفارش میکنند که در حقگویی و مشورت با ایشان کوتاهی نکنند. در سرتاسر این سخنان، توجه به حقوق مرد و مساوی بودن آنها در برابر حق هویداست.
در خطبه 207 نهجالبلاغه، هنگامی که حضرت دربارة حکومت خود سخن میگویند، ابتدا مطالبی را در مورد مفهوم حق بیان میدارند و افزون بر اظهار حق الهی خلافت، باز به موضوع متقابل بودن حق بین حکومت و مردم میپردازند و از همان آغاز به دو سویه بودن آن توجه میدهند. جالب آنکه بلافاصله بیان میکنند: «حق فراترین چیزها هنگام وصف و گفتوگوی با یکدیگر و تنگترین چیزها زمان کردار و انصاف دادن با هم است.»
منظور از آوردن این دو جز کنار هم، تأکید ایشان بر این تقابل است. در این خطبه سخنان جالبی وجود دارد که در باره والی و مردم است. و گفتنی آنکه امیرالمؤمنین آشکارا و با تأکید به حقوق مردم میپردازند تا از این طریق و به واسطه تماس مردم، سرانجام دستگاه حکومت در سلامت به سر برد. ملاحظه میشود که میتوان بر این پافشاری امیرالمؤمنین بر حق فردی و عمومی و مردمی نام حق شهروندی نهاد. حتی میتوان پا را فراتر نهاد و اظهار نمود که منظور ایشان هیچگاه صرف طرفداران یا شیعیان نیست و آحاد مردم را که ممکن است از اقوام و فرهنگهای گوناگون باشند، دربر میگیرد. با چنین تلقی از سخن امیرالمؤمنین، توجه ایشان به آنچه امروزه حقوق شهروندی خوانده میشود، آشکار میگردد. میتوان دید که حق تساوی مدنی کانتی از حیث مشارکت همة شهروندان و نیز تبدیل «شهروند منفعل» به «شهروند فعال» (فلسفه حقوق، 1388، ص 170)، معنایی بیش از این دربر ندارد.
با این توصیف، امیرالمؤمنین حقی را برای مردم ایجاد میکنند و در عین حال، بر آن تأکید میورزند تا به فراموشی سپرده نشود. به دنبال این سخنان به موضوع مدنیت و شهرنشینی میرسیم. هرکس که در این شهر به سر میبرد، دارای حقوق و وظایفی است که لازمالاتباع است و یکایک افراد ساکن در این شهر به عنوان عضوی از آن به حساب میآیند و باید از ظرفیتهای آن برخوردار بشوند.
به دنبال برخورداری اهالی شهر از قابلیتهای عضویت در مدینه، حق مشارکت شهروندان قابل مشاهده خواهد بود. بهطور کلی مشارکت زمانی رخ میدهد که حقوق افراد محترم شمرده بشود و این تنها راه کشانیدن مردم به انجام وظایف خود است. مردمی که کنار نهاده شوند و در تصمیمگیریها دخالتی نداشته باشند، هیچگاه احساس عضویت در شهر نخواهند داشت و همین نکته است که امیرالمؤمنین را وامیدارد که بر حق مردم تأکید بنمایند. بزرگی مقام و برتی در دین، هیچیک مانع از کمک شدن و نیازمند بودن به اندرز و نصیحت نیست (همان، خطبه 207).
از اینجا راه ارتباط متقابل گشوده میشود و مشارکت معنا پیدا میکند. همة اینها برای غلبه نیافتن یکی بر دیگری است. حاکم و مردم در رابطة دوسویه قرار میگیرند تا فتنهها و نابخردیها از میان برخیزد. کمک متقابل این دو، زمینة برپایی حق را فراهم میسازد و این از کلمات حضرت به وضوح استنباط میشود. مشارکت مستلزم دو شرط است: اول، به رسمیت شناخته شدن عضویت فرد در حیات جمعی؛ و دوم، انجام وظایف مدنی از ناحیة شهروندان.
امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 207، پس از بیان رابطة حاکم و مردم، چندین بار واژه «تعاون» را به کار میبرند. بدان معنا که برپا داشتن حق جز از طریق تعاون میسر نمیشود و بدون همکاری و مشارکت مردم استقرار نمییابد. کمک، حتی از سوی کسی که دیگران او را ناچیز بشمارند (و ان صغرته النفوس) نیز لازم است و سایرین از آن بینیاز نیستند. در همة این موارد زندگی جمعی و شرایط اجتماعی، مورد نظر گوینده بوده و حق الهی اساساً مطرح نیست، بلکه استدلال بر مبنای رابطههای واقعی و ملموس زندگی جمعی صورت میگیرد و راه حضور و مشارکت همگانی را گوشزد میکند. استفاده مکرر از واژه تعاون جای تامل بسیار دارد و حاکی از توجه امام به آن است.
در ادامه همین خطبه و به دنبال ستایشی که یکی از حاضرین از این سخنان امیرالمؤمنین به عمل میآورد، ایشان به او میفرمایند با من چنین سخن مگو و سپس ادامه میدهند: «از گفتن حق یا مشورت به عدل کوتاهی نکند؛ زیرا که امکان خطای او (خود حضرت) هم وجود دارد؛ چون هر دو بندة خدا هستند و مصون از خطا نمیباشند و از این رو، تذکر دادن و کمک کردن همواره لازم است. (همان، خطبه 207).
نوع زندگی جمعی که نهجالبلاغه پیشنهاد میکند، کاملاً در حیطه اخلاق قرار میگیرد، زیرا امیرالمؤمنین همگان را ترغیب میکند که به کمک متقابل مبادرت بورزند؛ بنابراین از نحوة مواجهه ایشان میتوان به قانون رسید. به این معنا که هیچکس در بیرون از دایرة تکلیفی که ایشان بیان میدارند، باقی نمیماند، لذا این امر تعمیمپذیر خواهد بود.
حاجت استثناناپذیر انسانها به کمک و یاری یکدیگر در قالب یک قاعدة کلی ظاهر میشود که در عین حال یک حکم اخلاقی نیز است. میتوان با کانت هماواز شد و این را یک «قانون تکلیفی» (فلسفه حقوق، 1388، ص 121) خواند که قاعدهای اخلاقی ـ عملی را پیریزی کرده است که عقل محض آن را تصور میکند و از خودخواهی به دور است. به زعم کانت: «تکلیف عبارت از گزینش آزاد ضروری (اجباری) به موجب قانون عقل است. افزون بر این، این گزینش آزاد است چون ناشی از ارادة انسان است، و ضروری یا اجباری است چون برخلاف تمایلات حسی و عاطفی است» (همان، ص 9).
امیرالمؤمنین(ع) با عنایت به عاقل بودن آدمی و نیز آزاد بودن وی، یک الزام اخلاقی را مطرح میکند که مبدأ آن عقل انسان است و از این روی، با اختیار همراه است. این نوع از الزام در مقابل الزام طبیعی قرار میگیرد که غیر از عقل امور دیگر هم موجب آن خواهد شد و از این روی، با جبر همراه خواهد بود. در حقیقت، باتوجه به واژگانی که حضرت به کار بردهاند، مفاهیم مزبور در آنها نهفته است و سخن ایشان در شکل قانون ظاهر شده و بنابراین تعمیمپذیر خواهد بود.
از سخن امام میتوان نتیجه گرفت که ایشان درصدد نهادیسازی مشارکت همگانی در حیات اجتماعی است؛ زیرا ایشان سخن خود را بر مبانی عقلی بنا میکنند که از مبانی احساسی فاصله دارد. یک فراخوان همگانی برای شرکت در امور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که از جمله شخص گوینده را نیز شامل میشود و حقوق همگان را درنظر دارد. بنابراین قانونی است که در پی استقرار مفهوم شهروندی است. ناگفته پیداست که بدین ترتیب، بسیاری از وظایف دولت برعهدة شهروندان یا اهالی مدینه نهاده میشود و مردم خود را عضو و شریک زندگی شهری میدانند و از این روی، در سرنوشت آن دخالت میکنند.
میتوان این شرایط را در مقابل حالتی دانست که فرد ساکن شهر، خود را تنها جزئی از زندگی شهری بداند و نه عضوی از آن، که در این صورت دخالت و فعالیت وی چندان قابل انتظار نخواهد بود. اما ملاحظه میشود که دیدگاه امیرالمؤمنین ناظر بر حالت اول، یعنی عضویت شهروندان در زندگی جمعی است؛ عضویتی بر مبنای عقل و به دور از احساس که قادر به پرورش انسان مسئول است.
زمانی که افراد در فکر یاریرسانی به یکدیگر باشند و در شرایط زندگی جمعی وارد بشوند، اخلاق در بین مردم جریان پیدا میکند و جامعه به سوی اخلاقی شدن گام برمیدارد. چون افراد از یک سوی، دارای حقوقی بوده و از دیگر سوی، تکالیفی را به انجام میرسانند که در نسبت بین آنها وجود دارد. در حقیقت، دیگری به رسمیت شناخته میشود و فرد این احساس را خواهد داشت که غیر از خویشتن، کسان دیگری هم برای او مطرحند که واجد حقوقی هستند و در عین حال، تکالیفی را در قبال دیگران به انجام میرسانند.
انتخاب آدمی در این شرایط موضوعیت پیدا میکند. یعنی انسان عاقل مکلف و ذیحق دست به گزینش این یا آن عمل میزند و با ارادة خویشتن تصمیم به انجام عملی میگیرد که اخلاق موجبات تحمیل آن را بر او ایجاد کرده است. این فرد، یک انسان اجتماعی و اخلاقی است و یک شهروند به حساب میآید که در ارتباط با دیگران قرار میگیرد. مکتب نهجالبلاغه ظرفیت پرورش چنین انسانی را در هر زمان و مکانی دارد. آنچه باقی میماند، همانا شرایط اجتماعی و فرهنگی است که اجازة پدیداری این فرد را فراهم بسازد. سعادت دیگران، قبل از هر چیز، در گرو سرشت عقلانی ما است. امیرالمومنین(ع) جامعهای سعادتمند را آرزو میکند و در این مسیر از شیوههای عقلانی بهره میجوید.
اگر سعادتمندی امر مطلوبی است نیل به آن از راههای عاطفی میسر نیست؛ بلکه بنا به توصیه امیرالمومنین(ع) باید با مراجعه به یکایک افراد جامعه و تنظیم روابط در میان آنها، به امر مطلوب دست یافت.
شهروندی در جهان امروز میخواهد خود را از نو و براساس همبستگی (Solidarity) مطرح کند. وقتی در جامعه تنوع وجود داشته باشد، نیاز به توافق بیشتر میشود و این ضرورت تا جایی ادامه مییابد که افراد به اعضای عام آن جامعه بدل شوند، بنابراین در قیاس با گذشته، ضرورت نیاز به نوع تازهتری از همبستگی اجتماعی احساس میشود. این وضع جدیدی است که ما را ملزم به ملاحظه (بازبینی) حقوق و گروهی و مبتنی بر مفهوم شهروندی، که در گذشته وجود داشته است، میسازد.
امروزه در نظامهای رفاهی گفته میشود که اصل ارزشمند برابری اخلاقی نمیتواند در ساختاری که واجد نابرابری اقتصادی ـ اجتماعی عمیق است تبلور یابد. در حقیقت نظامهای رفاهی در جستجوی راهی برای کاهش فاصلهها بوده تا اخلاقیات برابر را مستقر بسازند؛ یعنی گردانندگان جامعهها سعی در تثبیت برابری در میان نابرابریهای موجود گروهی، قومی و... دارند.
در حقیقت، بحث دربارة ابزار تعیین کننده، استحقاق یک گروه بر دیگری همچنان مطرح است. لذا برابری و عدالت که در شهروندی تبلور مییابد، همچنان بارز باقی میماند. زیرا ابزاری وجود ندارد تا برتری یک گروه بر دیگری را نشان بدهد، پس همه گروهها برابرند. این نکتهای است که در پیامهای نهجالبلاغه مشاهده میشود، یعنی برابری همگان در برابر قانون ودر برابر حکومت.
در بحث از همبستگی اجتماعی تحت عنوان شهروندی هیچگاه نمیتوان از همانندی یا تجانس(homogeneity) سخن به میان آورد؛ زیرا گروهها و اقوام با عقاید متنوع در جامعه وجود دارند که هیچگاه هویت و خصایص خودشان را فراموش نخواهند کرد. در نتیجه، به جای تشابه وهمسانی، همواره با ناهمگونی و عدم تجانس روبه رو خواهیم بود. تنوعات و تفاوتها، واقعیات اجتماعیاند که امروزه به خودی خود ارزشمند بوده و گرامی داشته میشوند. در این شرایط، حقوق گروهی و رویکردهای خاصگرا از اهمیت برخوردار میشوند، اما این رویکردها هنوز نمیتوانند در جهت تعمیق وگسترش همبستگی به کار آمده و جامعه را به نحوی که سرانجام شهروندی محقق شود، به توافق برسانند. در این حالت، میتوان از نوعی فرهنگ فراگیر که توافق همگان را دربر داشته باشد، سخن گفت.
نگاهی به نامه پنجاهوسوم نهجالبلاغه، به لحاظ چهارچوب کلی آن و نیز برخی توصیهها، ما را با مفهوم حق انسانی وحقوق شهروندی نزدیک میسازد. مضمون سخن امیرالمومنین(ع)توجه حاکم به زندگی مردم است. نامه با عبارت «هذا ما امر به عبدالله علی» آغاز میشود؛ «دستوری که بنده خدا علی صادر مینماید». گوینده قبل از ذکر امارت و خلافت خود بر مردم، خویشتن را بنده خدا معرفی میکند. وی سپس چهار وظیفه را برای مالک اشتر برمیشمارد: گردآوری مالیات، جنگ با دشمن، اصلاح حال مردم و آبادانی شهرها.
هنگامی که به ساختار این نامه نظر میافکنیم، با توصیه به رفتار عادلانه و نرم با مردم مواجه میشویم. در عین حال، گفته میشود که ستم بر مردم اعلان جنگ با خداست. والی نمیتواند بگوید من دستور میدهم و شما (مردم) باید اطاعت کنید؛ در جای جای این فرمان، امور جاری و مسائل و مشکلات زندگی مردم موردتوجه امام قرار گرفته است.
مفاهیم و تعابیر زیر بهوضوح در این عهدنامه وجود دارد: تقوا، عدالت، وجود حاکمانی درگذشته، اظهارنظر مردم دربارة حاکم فعلی، مردم یا در دین برادرند یا در آفرینش برابر، شاد نشدن از عقوبت، توصیه به عفو، میانهروی در حق و رعایت برابری در آن، توجه به عوام به جای توجه به خواص، پوشانیدن عیوب مردم، عدم کینهورزی و انتقامجویی، با شخص بخیل ترسو و حریص مشورت نکردن، برگزیدهترین کس گویندة سخن تلخ حق است، خوش بین بودن به رعیت، نقض نکردن سنتهای نیکو، مشورت با دانشمندان در امور شهرها، رعیت از طبقات مختلف تشکیل میشود، نیازمندی طبقات به یکدیگر، لشکریان، نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات، کارگردانان یا مأمورین حکومت، پرداختکنندگان جزیه و خراج، سوداگران و بازرگانان و صنعتگران، فروتنان و نیازمندان، لزوم بهره و نصیب خاص هر طبقه، لزوم وجود طبقات (به جز طبقة فروتنان و نیازمندان)، ضرورت اخذ خراج، ضرورت وجود قضات و نویسندگان و کارگزاران، لزوم وجود بازرگانان و صنعتگران، لزوم توجه حکمران به این طبقات، همنشینی با افرادی که از خانوادههای شریفاند، یاری کردن در کارهایی که در ظاهر کماهمیتاند، بزرگی کس نباید موجب شود که کار کوچک او بزرگ شمرده بشود یا بالعکس، توجه به امر مالیات و آسانگیری به مالیاتدهندگان، توجه وافر و اکید به طبقه فروتن و نیازمند، قرار دادن پارهای از وقت برای ملاقات نیازمندان، فراهم ساختن زمینه برای سخنگویی نیازمندان بدون ترس و نگرانی و لکنت زبان، پنهان نماندن از مردم، مراقبت نزدیکان و خویشان از دخالت در امور، سرپیچی نکردن از صلح و آشتی که دشمن به آن فرامیخواند، وفای به عهد، ترس از خون به ناحق ریخته شده، پرهیز از خودپسندی و ستوده شدن، (باز هم) وفای به وعدهای که به مردم داده میشود، پرهیز از خود را به نادانی زدن، یادآوری عدل و درستی پیشینیان و روش نیکوی آنان، و سرانجام سفارش رسول خدا بر نماز و زکات و مهربانی بر غلامان.
عبارات بالا اجمالاً بازگوکننده مطالبی است که نامه پنجاهوسوم نهجالبلاغه به آنها پرداخته است. سفارشهای امیرالمومنین(ع) به یکی از والیان یا فرمانداران خود هنگامی که او را به سرزمین وسیع مصر میفرستد، عمدتاً در بالا آورده شدهاند.
این تعابیر به گونهای بیان شدهاند که هدفشان ساماندهی زندگی مادی و روزمره مردم است. از یک سو، وقتی از مواجهه با مردم سخن گفته میشود، لحن کلام امام با رفق، مدارا، خویشتنداری و گذشت همراه است، و از سوی دیگر، وقتی از عقوبت، خشم، رویارویی، عبرتآموزی، تقوا، عدالت، حق، برابری، توجه به عامه مردم، پوشانیدن عیوب، طرفهای مشورت، خوشبینی، نقض نکردن سنتها، آسانگیری، وفای به عهد، پرهیز از خونریزی و پرهیز از خودپسندی سخن میرود، مخاطب امام حکام و شخص مالکاشتر و اطرافیان او است. به عبارت دیگر، امیرالمؤمنین به مالک اشتر توصیه میکند که باید نهایت سعی و تلاش خود را به کار برد تا امور مختلف معیشت مردم انتظار یابد و شخص مالک و کارگزارانش باید تمام تلاش خود را در تنظیم امور مردم به نحو عادلانه، مردمی و مسئولانه به کار بندند. موضوع جالب توجه که میتوان در شاکله این نامه ملاحظه کرد، آن است که حضرت هیچگاه به مسلمان بودن افراد نپرداخته است، یا توجه ایشان به کسانی که فیالمثل از طرفداران خود یا دوستان مالک هستند، نبوده است. بلکه در بیان امام، آنان که خراج میدهند و یا جزیه میپردازند، مطرح شدهاند. بدیهی است که پرداختکنندگان جزیه مسلمان نیستند و دیـــن اســـلام را نپـــذیرفتهاند، اما در حوزه حاکمیت اسلام زندگی میکنند.
همچنین، حضرت در فرازی از نامه به مالک میفرمایند که: «مردم دو دستهاند: یا در دین تو با تو برابرند یا در آفرینش با تو برابرند.» از دیدگاه امیرالمؤمنین به عنوان حاکم، تفاوتی بین مسلمان و غیرمسلمان وجود ندارد و حاکم مسلمان ملزم به نگاه برابر به هر دو است. کار حکمران، به زعم امیرالمؤمنین، برپایی حق در مورد طبقات مختلف و در مورد گروهها و عقاید گوناگون است. پیشتر نیز حکم حضرت علی (ع) را در مورد خوارج که زحمات زیادی را برای ایشان ایجاد کردند، ملاحظه شد. امیرالمؤمنین دستور دادند که حقوق خوارج از بیتالمال قطع نشود و حتی حقوق کشتگان به فرزندانشان پرداخت گردد.
تمامی سخنان فوق عنصر حق را در خود نهفته دارند. کسانی که در مدینه اسلام به سر میبرند، شهروند محسوب شده، بنابراین دارای حقوقی خواهند بود که دیگران نیز از آن برخوردارند. دیدیم که عهدنامه مالک اشتر بدون نگاه عقیدتی و بدون تفکیک گروههای مردم، یک نگاه همگانی و فراگیر را گسترش داده و از مخاطب نامه خواسته میشود که اصناف مردم را به طور برابر و مساوی بنگرد و به امور آنها رسیدگی کند. این نامه اگر به دقت وارسی بشود، کار حکمرانان را دشوار خواهد ساخت. حکمران باید همواره تلاش کند تا مردم در آسایش به سر برند. به عبارت دیگر، آسایش مردم زمانی حاصل میشود که آسایش حکمران زایل شده باشد. حکمران پاداش خود را در روز جزا و از خداوند دریافت خواهند نمود. اینها همه حاکی از سختی کار حکمران و کارگزاران وی است.
زندگی مدنی زمانی در نهجالبلاغه مورد توجه قرار میگیرد که جــوامع اروپــایی در قالب نظامهای فئودالی و با حاکمیت لردها اداره می شدند و حکام محلی از پدیدههای شهری که در حال شکلگیری بودند، تلقی مساعدی نداشتند (شهر در گذر زمان، 1369، ص 244).
به واسطه اشاعه اقتصاد پولی در اروپا، این تحولات در حال پدیدار شدن بودند، حال آنکه، به وجود آمدن شهرها در جامعههای مسلمان در حدود قرن هشتم میلادی به واسطه اخلاق خاص شهرنشینی پدید میآمد. این اخلاق به طور کلی در صدد تنظیم زندگی مردم و تصحیح روابط آنها با یکدیگر بود.
حق زندگی در شهر، به اصطلاح حق شهروندی، چیزی نبود که برخی از آن برخوردار شده و برخی دیگر محروم بمانند، نظیر آلمان قرن سیزدهم میلادی (همان، ص 139 ـ 140)؛ بلکه این حق شامل تمامی کسانی بود که در حوزه حاکمیت مسلمانان زندگی میکردند. در خطبه دویست و هفتم نهجالبلاغه دیدیم که از جمله برجستهترین حقوق، کمک والی و رعیت (حاکم و مردم) و همکاری آنها با یکدیگر است. چنانکه ذکر شد، در آن خطبه واژه تعاون به کرات به کار رفته است، که به معنای یاری رسانی متقابل است. این دو سویه بودن شامل حال همه مردمانی میشود که در شهر زندگی میکنند و از کمک یکدیگر بینیاز نیستند. این کمک دوسویه موجب اعتلای حق در جامعه است.
همکاری یکایک اهل مدینه، فارغ از انواع عقاید و افکار ایشان، کار والیان را به سرانجامی نیکو خواهد رساند و از دشواریهای آنان خواهد کاست. کمک متقابل، زمینههای لازم برای همبستگی را مهیا میکند. از نتایج این همبستگی، پیوند مردم و حرمت یافتن دین خواهد بود. برعکس، اگر حقوق متقابل حاکم و مردم رعایت نشود، تباهی در دین آشکار میگردد و سنتها فراموش شده و احکام دین اجرا نمیشوند. در آن زمان نیکوکاران خوار، و بدکاران ارجمند میشوند.
در نتیجه این شرایط، حق از میان برخاسته و واقعیت زندگی مدنی معنای خود را از دست میدهد. به طور کلی مدنیت نیاز به کمک و یاری متقابل دارد تا حق احیاء شده و زندگی مردم به سامان رسد. در حقیقت، حداقلی از خواستهها وجود دارند که به بنیانی برای شکلگیری حیات شهری تبدیل میشوند. تحت این شرایط، گروههای مختلف مردم با عقاید و شکلهای متنوع زندگی، بر آن خواستهها و آمال مشترک اصرار ورزیده و به نوعی از همبستگی دست مییابند که در عین حال، شامل عقاید، افکار، سنتها و سبکهای گوناگون زندگی نیز است. این نکته را میتوان در آثار صاحبنظران جدید شهروندی نیز یافت.
باید به این امر وقوف داشت که آگاهی پدیدهای جمعی است و انسان هیچگاه از اکتساب آن بینیاز نیست. با قبول این اصل، لازم میشود که آدمی گاهی از اوقات در دانستههای خود تردید نموده و به نظرات دیگران توجه نماید. در اینجا، واژه دیگران مفهومی عام بوده، شامل تمام افراد جامعه میشود، چنان که امیرالمؤمنین(ع) از کوچکترین افراد جامعه یاد میکند و والی را بینیاز از آنها میداند. بنابراین، «انعطافپذیری» و استقبال از رأی دیگران به اعتلای حق در جامعه کمک میکند و این مفهوم در فضای مربوط به مفاهیم شهروندی قرار میگیرد.
جامعه از فرهنگها و هویتهای گوناگون تشکیل شده است. طبق کلام امیرالمؤمنین(ع) تمامی این فرهنگها و هویتها باید در رابطة متقابل با یکدیگر قرار گرفته و به هم یاری رسانند. از طریق این ارتباط فرهنگی، همبستگی و یگانگی اجتماعی پدیدار خواهد شد. بدیهی است که وفاداری، صداقت، مشروعیت، حمایت سیاسی، بهرهوری و نیز سامان یافتن معیشت همگانی به واسطة شناسایی هویتهای مختلف و فرهنگهای گوناگون میسر خواهد شد. تمرکز فرهنگی و تلاش برای یکسانسازی هیچگاه به ثمر نخواهد نشست؛ و افزون بر آن، موجب ناپدید شدن حق در سطح جامعه نیز خواهد شد. زیرا مرکزگرایی موجبات قطع روابط فرهنگی و قومی را به وجود آورده و طبق مطاوی نهجالبلاغه، عدم کمک متقابل، زمینة از میان رفتن حق را مهیا خواهد نمود. جامعة چندفرهنگی نیازمند تنظیم روابط در سطح تمامی فرهنگهای موجود است، تا بتواند به بقای خود ادامه داده و پویایی خود را حفظ کند. نمونة جامعة تمرکزگرا اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که تمامی فعالیتها از یک نقطه اداره میشد. چنین جامعهای قادر به ادامة حیات نبوده و سرانجام فروپاشید. در حقیقت، علت فروپاشی اتحاد شوروی در شدت عمل در اِعمال مقررات اداری از یک سو، و از سوی دیگر وجود یک نگاه ایدئولوژیک برآمده از سوسیالیسم و کمونیسم بود.
ارتباطات مختلف گروهها آنان را در یک جامعة شبکهای وارد میسازد تا ضمن حفظ هویت اشخاص، روابط لازم بین آنها برقرار شده و اعتماد عمومی تحصیل گردد. این شرایط که افراد را با هویتها و عقاید مختلف به همدیگر نزدیک میکند زمینهساز انسجام اجتماعی بوده و براساس حس عضویت شهری پدید میآید. کمک متقابل و تشریک مساعی در زندگی مدنی زمینهساز آبادانی شهر میگردد. این امر در زمان امیرالمؤمنین(ع) و نیز در زمان حاضر براساس فرایند مذکور به وقوع میپیوندد.
در موضوع کمک متقابل و تعاون که پافشاری نهجالبلاغه را بر آن دیدیم، گروههای مردم به عنوان شهروندانی که دارای حقاند مورد توجه قرار میگیرند. شهروندان، که خود اعضای جامعهاند، این قابلیت را دارند که در شکل انجمنها گردآمده و به تصمیمگیری در امور مشترک خود بپردازند. مفهوم احیای حق که امیرالمؤمنین بر آن تأکید میکنند، امروزه در قالب گروههای مردمی پدیدار میگردد، که به آنها سازمانهای غیردولتی (NGO) گفته میشود. این قبیل سازمانها قادرند که مسائل و مشکلات خود را که مسائل و مشکلات مردم نیز هست به مجریان ارائه دهند، تا امکان تسهیل در حل آنها فراهم شود. به این ترتیب، افراد جامعه به ویژه روستاییان، در روابط قدرت شرکت داده میشوند. این امر به توانمندسازی مردم یاری میرساند (سیاست اجتماعی و توسعه، 1388، ص168). افراد همچون عناصری مشارکتجو، مطلع و خلاق پرورش مییابند تا به توسعة جامعة خود کمک کنند.
نتیجهگیری
در بحث از مفهوم حق، کتاب نهجالبلاغه حاوی مطالب خواندنی و عبرتآموزی است که برخی از آنها مورد ملاحظه قرار گرفت. در سختترین شرایط اجتماعی و در زمان رویارویی با دشمن، باز هم موضوع حق فراموش نمیشود و حقوق افراد تضییع نمیگردد. حضرت علی(ع) از همگان میخواهد که نظر خودشان را بیان کنند و مباحثه نمایند تا حقیقت آشکار شود. کنش و واکنش حضرت به نحوی است که برای هریک از افراد جامعه حقوق برابر قائل بوده و در این باره کسی بر دیگری ارجحیت ندارد. حتی مخالفان ایشان از حقوق برخوردار بوده و اموال و داراییهایشان دست نخورده باقی میماند.
بدین ترتیب به حق شهروندی میرسیم که هریک از افراد اجتماع زمان امیرالمؤمنین عضوی از آن به حساب میآمده و برایشان حقوقی برابر با دیگران مترتب بوده است. این حقوق البته در کنار وظایف و مسئولیتهایی بوده که باید از جانب فرد به انجام میرسیده است. این شرایط، زمانی در جامعة اسلامی جریان داشته که جامعة اروپایی دربارة حقوق شهروندی چون و چرا میکرده و اساساً در غرب، هنوز چنین پدیدهای مورد شناسایی قرار نگرفته بود و این تنها در دورههای متأخر است که بحث از شهروندی پس از جریانات خشونتبار در اروپا به میان آورده میشود.
با انتقال دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) به دنیای امروز، میتوان به این نتیجه رسید که ایشان موضوع فرهنگ و عقیدة خاص را در توصیف حق هیچگاه به میان نمیآورد؛ زیرا به خوبی از عواقب آن آگاه بود. موضوع کمک متقابل از مضامین برجسته در سخنان امیرالمؤمنین(ع) است.از آنجا که این مفهوم سبب پدیداری حق در جامعه میشود، بیداری حس شهروندی را دامن زده و در نتیجه، شهروند فعال را در مقابل نوع منفعل آن پرورش داده و انسان مسئول را به جامعه میشناساند.
میتوان ملاحظه نمود که به دنبال پیدایی نوع انسان اجتماعی که از طریق نهجالبلاغه ترویج میشود یک جامعة اخلاقی به وجود میآید که اعضای آن به یکدیگر احترام گذاشته و بر مسئولیتهای خویش واقفاند. نگاه خلیفه و حاکم، سمت گیری سوی فرهنگی یا گروهی خاص ندارد، بلکه نسبت به همگان همراه با برابری و انعطافپذیری است. توسعه و همبستگی در جامعهای که بنیان آن، نه بر مبنای احساس، که بر مبنای عقل بنا شده است امری قابل انتظار خواهد بود. مطالعة فرازهای نهجالبلاغه ما را با مفهوم شهروندی نزدیک میسازد و موضوع حق و چگونگی پدیداری آن را میشناساند.
*** آیتالله دکتر سید مصطفی محقق داماد و دکتر سید سعید وصالی
منابع فارسی
ـ تاریخ قرن هیجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون، آلبر ماله و ژول ایزاک، ترجمه رشید یاسمی، تهران: امیرکبیر، 1364.
ـ ترجمه و شرح نهجالبلاغه، سیدرضی، ترجمة علی نقی فیضالاسلام، تهران: فیض، 1365.
ـ سیاست اجتماعی و توسعه، آنتونی هال و جیمز میجلی، ترجمه مهدی ابراهیمی و علیرضا صادقی، تهران: جامعه شناسان، 1388.
ـ شهر در گذر زمان، ماکس وبر، ترجمه و مقدمه: شیوا (منصوره) کاویانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1369.
ـ شهروندی، کیث فالکس، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران: کویر، 1381.
ـ غرر الحکم و دررالکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، قم: مرکز البحث و التحقیق للعلوم الاسلامیه مکتب الاعلام الاسلامی فیالحوزة العلمیه، 1381.
ـ فلسفة حقوق، کانت، ایمانوئل، ترجمة منوچهر صانعی درهبیدی، تهران: نقش و نگار، 1388.
ـ فلسفة فضیلت، کانت، ایمانوئل، ترجمة منوچهر صانعی درهبیدی، تهران: نقش و نگار، 1388.
ـ نظریة رفاه، سیاست اجتماعی چیست؟، تونی فیتزپتریک، ترجمة هرمز همایونپور، تهران: گام نو، 1381.
ـ هویت و خشونت، توهم تقدیر؛ سن، امرتیا، ترجمة فریدون مجلسی، تهران: آشیان، 1388.